عسل و مسافرت شمال-قسمت چهارم!
بعضي وقتا هم ميرفتيم پياده روي سمت ويلا و من گاهي داخل کالسکه لم ميدادم و از مناظر اطراف لذت ميبردم و گاهي هم هوس پياده روي ميکردم و حتما حتما هم بايد خودم کالسکه رو راه ميبردم خلاصه روز چهارشنبه ظهر 1 شهريور هم برگشتيم اين جا هم رودباره پياده شديم تا زيتون و رب انار و ... بخريم انقدر باد شديد بود که مامان ميگفت:عسل باد نبردت و منم خوشم ميومد موهام تو هوا تکون ميخورد بدو بدو ميکردم و موهامو بيشتر تکون ميدادم شب 8 رسيديم خونه و من تا وارد خونه شدم کلي ذوق کردم و شروع به بدو بدو کردم و ذوق زده بودم ...
نویسنده :
مامان
9:51