عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

عسل بانو

عسل و مسافرت شمال-قسمت چهارم!

بعضي وقتا هم ميرفتيم پياده روي سمت ويلا و من گاهي داخل کالسکه لم ميدادم و از مناظر اطراف لذت ميبردم    و گاهي هم هوس پياده روي ميکردم و حتما حتما هم بايد خودم کالسکه رو راه ميبردم   خلاصه روز چهارشنبه ظهر 1 شهريور هم برگشتيم اين جا هم رودباره پياده شديم تا زيتون و رب انار و ... بخريم  انقدر باد شديد بود که مامان ميگفت:عسل باد نبردت  و منم خوشم ميومد موهام تو هوا تکون ميخورد بدو بدو ميکردم و موهامو بيشتر تکون ميدادم   شب 8 رسيديم خونه و من تا وارد خونه شدم کلي ذوق کردم و شروع به بدو بدو کردم و ذوق زده بودم ...
2 مهر 1391

عسل و مسافرت شمال - قسمت سوم

وقتي من بيدارم کلا لب تاپ و دوربين و اين جور چيزا تعطيله برا همينم نوشتن خاطراتم گاهي عقب ميوفته  اشکالي هم نداره ولي ما تصميم داريم هرجور شده بنويسيم  حالا هم کمي از خاطرات عقب تر رو شروع ميکنيم تا برسيم به الان خلاصه تو سفر شمال يه روز هم تصميم گرفتيم بريم موزه ميراث استاني گيلان که بسيار جاي زيبا و با صفايي بود و کلبه ها و خانه هاي روستايي قديمي از شهرهاي مختلف شمال رو بازسازي کرده بودن و اون روز هوا خيلي خيلي خيلي گرم بود ولي با وجود گرما و دم زياد ما چند ساعتي اونجا گشتيم چون خيلي تماشايي بود  ولي وقتي رسيديم سمت ماشين رسما بخارپز شده بوديما من اينجا رو خيلي خوشم اومده بود و مامان هرچي ميگفت بريم جاها...
2 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد